رویا رویا

سه شنبه 16 خرداد 139114:45بــِ هویــــت

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد

رفت و خاموش شد در دل گور

 

روی ویرانه های امیدم

دست افسونگری شمعی افروخت

مرده بی چشم پر آتشش را

از دل گور بر چشم من دوخت

ناله کردم که ای وای ای اوست

در دلم از نگاهش هراسی

خنده ای بر لبش گذر کرد

که ای هوسران مرا می شناسی

 

قلبم از فرط اندوه لرزید

وای بر من که دیوانه بودم

وای بر من که من کشتم او را

وه که با او چه بیگانه بودم

 

او به من دل سپرد و بجز رنج

کی شد از عشق من حاطل او

با غروری که چشم مرا بست

پا نهادم به روی دل او

 

من به او رنج و اندوه دادم

من به خاک سیاهش کشاندم

وای بر من خدایا خدایا

من به آغوش گورش کشاندم

 

در سکوت لبم ناله پیچید

شعله ی شمع مستانه لرزید

چشم من از تیرگی ها

قطره اشکی در آن چشم ها دید

 

همچو طفلی پشیمان دویدم

تا که در پایش افتم  به خاری

تا بگویم که دیوانه بودم

می تونانی به من رحمت آری

 

دامنم شمع را سرنگون کرد

چشم ها در سیاهی فرو رفت

ناله کردم مرو صبر کن صبر

لیکن او رفت بی گفتگو رفت

 

وای بر من که دیوانه بودم

من به خاک سیاهش کشاندم

وای برمن که من کشتم او را

من به آغوش گورش کشاندم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: