امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را
تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!
دلـَـــم آغوشـــی مــی خواهَـــد
نَه زَن باشَد نَه مَـــرد
خُدآيــــــــــآ زَمین نمـــی آیـــی...؟
نمـے בونــم چـہ رمـزيـه
لـآـمــصـụ بـعـضـــيـــا
بــﮧ اבҐ مــيگـטּ "عزيزم"
انگــــــار فحـــش בاבטּ
ولـے بعـــضيــا هــستـטּ
بــﮧ اבҐ مــيگـטּ "ديـ√ـوونـﮧ"
انگار בنــيا رو بـﮧ اבҐ בاבטּ
این روزها ریاضی ام خیلی ضعیف شده …..
دیگر نمی توانم آدم حسابت کنم …!!
می کوشـمــــــ غصه هایمـــــــ را غرق کنمـــــــ
ولــــی لعنتـــی هـــا
یــــاد گـــرفتهـــ اند شنـــــا کننـد...
خیلــــی وقــــتا بهــم میگن :چرا میخنــــدی بگو ما هــــم بخنـــدیم...
اما هرگــــز نگفتــن:چرا غصــــه میخوری بگـــو ماهــم بخــوریم...
خـــــــــدایا بـــــــاور کـــــــن ،
دیگــــــــه نــــه طــــــاقت دوبــــــاره شــــــکستن و دارم ،
نـــــه حــــــس دوبـــــــاره ســـــــاختن .. .
دنبال نیمه گمشدتون نگردید
خــــدا بـعـضـی هـارو لـنـگـه بـه لـنـگـه آفـــریـده . . .!
غمگینــَم...
مثـل ِ عکسـی در اعلامیــــه ی تـَرحیـــــم !
کـــه "لـــبخنــدش" ..
دیگــران را "مـی گــریـانـد" ...!
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!! اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باشه اما نتونی جاریش کنی؟
تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه و قلبت از سنگینیش تیر بکشه!!
اما نتونی به کسی بگی ؟
تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه و از تیزیش احساس خفگی کنی
اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه!!!
آره لعنتی...؟!؟!
حال این روزهای من اینگونست..!
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …
آنقدر تمـــــــــیز میخندم
که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …
و من در جیب هـــایــــم
دست های خالـــی ام را فریب دهـــم
که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …
نــ ــه اینکــ ـه دوستـ ــت نداشتــ ـه باشـ ــم....
چـ ــون از نخــ ــودی بــ ــودن متنفـــ ـــرم ...
خشن تر , عصبی تر , کلافه تر , تلخ تر ...!!!
و جالب تر اینکه با اطراف هم کاری نداری!
همه اش را نگه میداری...
و دقیقا سرهمان کسی خالی میکنی که دلتنگ اش
هستی!!!
کــه ایــن هــمـه مــی مــیـریـــم !؟
آرزوهایم بسیار دورند...
ولی درخت سبز صبرم می گوید:
امیدی هست...خدایی هست...
این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم
شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد...
درد یک اتفاق ویرانم می کند...
من از دست رفته ام، شکسته ام،
به انتهای بودنم رسیده ام،
دیگر اشک هم نمی ریزم،
پنهان می شوم پشت لبخندی که خیلی درد می کند..!!!